تا پیش از این تمام چیزی که از گرافیتی میدانستم طرحهای پرپیچ و تاب نامفهوم در گوشه و کنار شهر بودند و طراح این طرحها هم برایم مجهول و ناشناخته! هنرمندان پنهان و گمنام شهر که در تاریکی سر و کلهشان پیدا میشود، در سکوت روی دیوارها طرحی میزنند و بعد سپیده نزده بساطشان را جمع میکنند، دوباره غیب میشوند و اثری از خودشان به جا نمیگذارند. این تمام شناختی بود که از این هنر و هنرمندانش داشتم. تا اینکه با فرهاد گفتوگو کردم و تمام تصوراتم زیر و رو شد. او به قول خودش گرافیتی رایتر محله شهرک شهید رجایی است که برخلاف همصنفانش علاقهای به پنهان ماندن ندارد و شفافیت را دوست دارد. تا دلتان بخواهد گرافیتی کار کرده است اما خارج از محدوده شهری. او چند سال پیش نمایشگاهی هم در نگارخانهای در محله گلشهر برپا کرده و خلاصه تمام همّ و غمش این است مسیری که طی میکند شفاف و روشن باشد و کاری که انجام میدهد قانونی.
جدّ او از مهاجران افغانستانی است و او بزرگ شده اصفهان است اما چند سال پیش به مشهد مهاجرت میکنند و در محله ساختمان ساکن میشوند. فرهاد رحیمی معروف به خپ ( نامی دری به معنای سکوت) حالا حرفه و کار تخصصیاش را گرافیتی میداند اما در کارگاه خانوادگیشان خیاطی و چاپ عکس روی لباس هم انجام میدهد. او متولد سال ٧٨ است و با همین سن و سال کلی تجربه هنری دارد و کلی هدف و آرزو که میگوید روزی به تک تک آنها میرسد.
علاقه و استعداد فرهاد از همان دوران کودکی با او بوده است. تعریف میکند که توی مدرسه تمام دفتر و کتابهایش پر از نقاشی بوده و زنگهای ریاضی به جای حل محاسبات، مدام در حال نقاشی کشیدن بوده است. سیاه قلم، پرتره و... هر سبکی که فکرش را بکنید به طور خودآموز یاد میگیرد و از هر فرصتی هم برای یادگیری استفاده میکند. دوران کودکی جزوههای خواهر معمارش را به دور از چشم او برمیداشته و قانون پرسپکتیو را میخوانده است، ساعتها کنار دایی نقاشش مینشسته و به دستهای او هنگام طراحی نگاه میکرده و... خلاصه از هر فرصتی برای پیشرفت استفاده میکرده است.
اما در ادامه این مسیر درست در چهاردهسالگی توی اینترنت و از طریق شبکههای مجازی و ویدئوکلیپهای خارجی با سبکی جدید و عجیب و غریب آشنا میشود و مجذوب این سبک میشود! ساعتها و روزها و هفتهها کار گرافیتی رایترهای مختلف را دنبال میکند و درباره این سبک تحقیق میکند و دست آخر تصمیم میگیرد که در ادامه مسیر هنریاش در راستای گرافیتیرایترشدن قدم بردارد. ابتدا شروع به کار روی کاغذ میکند. طرحهای خارجی را میبیند و روی کاغذ کپی میکند. بعد ایدهها و طرحهای خودش را هم قاطی کار میکند. میگوید: کاملا مجذوب این سبک شده و البته با محدودیتهای آن هم آشنا شده بودم. اینکه در تمام دنیا کسی این هنر را به رسمیت نمیشناسد و موانع زیادی برای این هنر وجود دارد اما من عاشق این سبک شده بودم.
چند سال پیش که به مشهد مهاجرت میکنند شروع میکند به کار روی در و دیوارها... اما نه در و دیوار شهر! او تفاوت کار خودش با کار گرافیتی رایترهای دیگر را در همین میداند. اینکه دلش نمیخواهد طرحی که خلق میکند عمر کوتاهی داشته باشد و زود پاک شود. دلش میخواهد کاری که انجام میدهد غیرقانونی هم نباشد و مشکلی برایش به وجود نیاید. او حالا بالغ بر بیست گرافیتی دارد که همگی خارج از محدوده شهری هستند. روی تانکرها، دیوارهای مخروبه و... اما نحوه کار گرافیتیکارهای دیگر با کاری که او انجام میدهد متفاوت است: هنر گرافیتی در اصل یک هنر خیابانی است و روی در و دیوار خیابان اجرا میشود. این هنرمندها هم تمام سعیشان بر دیده نشدن است. قبل از انجام کار محله را زیر و رو میکنند تا شرایط برای کشیدن نقاشی امن باشد و معمولا گروهی شروع به طرح زدن میکنند. این طرحها هم معمولا شبانه زده میشود و در نهایت مردم گرافیتیهای روی دیوار را میبینند نه گرافیتی رایترها را! این گرافیتیها معمولا دوامی ندارند و طی چند روز پاک میشوند و این قسمت سخت کار گرافیتی رایترهایی است که روی در و دیوار شهر نقاشی میکشند. از همان ابتدای کار میدانند چیزی که به زحمت خلق کردهاند چند روز دیگر نیست و نابود میشود.
همه اینها درحالی است که هر گرافیتی مبلغی بالغ بر ٥٠٠ تا یک میلیون تومان روی دست طراحش خرج میگذارد.
دلیل این هزینه زیاد را که از فرهاد میپرسم او استفاده از ابزار پرهزینه را بیان میکند: این ابزارها خارجی هستند، بهویژه اسپریهای رنگ که به سختی پیدا میشوند و باکیفیتهایشان بالای ٢٠٠هزار تومان قیمت دارند. من هر پولی که دستم بیاید با آن اسپری میخرم و تا حالا بالای ٣میلیون تومان پول به اسپری رنگ دادهام!
او قسمت سخت کار گرافیتی رایترها را نابودشدن طرحهایی که خلق کردهاند، میداند. برای همین فرهاد از همان ابتدا سعی میکند که قانونی کار کند و همان سبک را روی کاغذ اجرا کند. او در همین راستا سه سال پیش با ٥٠ اثر در نگارخانه اندیشه واقع در ابتدای گلشهر اولین نمایشگاهش را به راه میاندازد: من دوستان زیادی دارم که بسیاری از آنها افغانستانی هستند، به همین دلیل به گلشهر رفت و آمد زیادی دارم. نگارخانه اندیشه هم یک نگارخانه هنری است برای هنرمندان افغانستانی و آثار آنها را رایگان به نمایش میگذارد. یک روز مدیر نگارخانه که با حرفه و علاقه من آشنایی داشت پیشنهاد برگزاری نمایشگاه گرافیتی را به من داد. اول ترسیدم که نکند نمایشگاه بازدیدکننده نداشته باشد، نکند مورد انتقاد از سوی همصنفان قرار بگیرم و.... اما در نهایت قبول کردم. ایدههای زیادی برای هرچه بهتر برگزار شدن این نمایشگاه توی سرم داشتم. اینکه فضای خیابان را به داخل نگارخانه بیاورم و چیدمان طوری باشد که بازدیدکننده فکر کند دارد توی خیابان قدم میزند.
خیلی از ایدههایم را اجرا کردم و در کل برگزاری این نمایشگاه تجربه خوبی برای من شد. این نمایشگاه بالغ بر ٧٠٠نفر بازدیدکننده داشت و بسیاری از آنها هنرمندانی از نقاط مختلف شهر بودند که با گرافیتی آشنایی نداشتند! استقبال خیلی خوب بود و نمایندگانی از خبرگزاریها و رسانههای مختلف ایران و افغانستان هم در نمایشگاه حضور داشتند.
یکی از یادگاریهای خوب نمایشگاه، دفتر انتقادها و پیشنهادهایی بود که در انتها بازدیدکنندهها در آن نظر و پیشنهاد و حس و حالشان را مینوشتند. یادداشتها خیلی متفاوت بود. عدهای برایشان جالب بود و تشویقم کرده بودند که یک هنر خیابانی را به فضای سربسته نمایشگاه آورده بودم و از این ایده استقبال کرده بودند. عدهای هم هنر گرافیتی را فقط و فقط مخصوص کوچه و خیابان میدانستند و از این ایده جدید خوششان نیامده بود. اما من معتقدم محدودیتی برای هنر وجود ندارد و هنر دائما بهروز میشود. من هم تمام تلاشم این است که در بستری قانونی فعالیت کنم و این هنر را به مردم معرفی کنم.
درباره محتوای طرحهای او در این نمایشگاه که میپرسم، او ابتدا از محتوای گرافیتی در دنیا میگوید. اینکه محتوای این هنر در تمام دنیا بیشتر اعتراض به مسائل مختلف است! اما فرهاد حالا به القای امید، دوستی و مفاهیم مثبت روی آورده است و دلش میخواهد که طرحهایش روحیهبخش باشند. یکی از طرحهای خودش که خیلی آن را دوست دارد طرح صلح است که واژه انگلیسی آن را روی یکی از دیوارهای حاشیه شهر نقاشی کرده است. او که خودش اصالتا افغانستانی است میگوید یکی از رسالتهایش را همین میداند. اینکه گوشهای از طراحیهای او به این مفاهیم اختصاص داشته باشند و او با هنرش پیامآور صلح و دوستی میان ملیتها و اقوام مختلف باشد. این هنر سبکهای مختلفی دارد. تگ، استیکر، تروآپ که فرهاد با تمامشان آشنایی دارد و از همه آنها در نمایشگاهش دارد. او البته نوآوری در سبک را هم دوست دارد و حالا بیشتر طرحهای او تلفیقی و نوآورانه هستند.
البته این نوآوریها همه از تجربهها و اطلاعاتی میآیند که او طی این سالها کسب کرده است. فرهاد دلش میخواهد همه چیز حساب شده باشد و هر قدمی که برمیدارد با آگاهی و کسب اطلاعات باشد. میگوید: «چون این هنر آنقدر که باید و شاید به رسمیت شناخته نمیشود، منابع برای کسب اطلاعات درباره آن بسیار محدود است.»
تلاشهای او برای پیدا کردن کتابی جامع درباره اصول گرافیتی، پیشینه و... در ایران به جایی نمیرسد و فرهاد در نهایت به دنبال منابع انگلیسی خارج از کشور میرود. آن هم توسط دوست دانمارکیاش که کتابهای مورد نظر را برای او ارسال میکند و کلی خرج روی دستش میگذارد. میگوید: تا پیش از آن طبق ذوق و علاقه طرح میزدم اما وقتی آن کتابها را خواندم تازه فهمیدم گرافیتی چیست و با چم و خم و پیشینه آن آشنا شدم. فهمیدم گرافیتی یک طراحی شهری مدرن نیست بلکه قدمت آن به پیش از پیدایش خط برمیگردد. دورهای که مردم روی صخرهها و توی غارها برای خودشان طرح میزدند و بعد گرافیتی سیری را طی میکند که در نهایت به طراحی روی در و دیوار شهر ختم میشود.
درباره درآمدش از اینکار میپرسم و او میگوید از هنرش درآمد زیادی ندارد. جسته و گریخته پیشنهادهایی دارد برای طراحی روی دیوار کافیشاپها، باشگاههای بدنسازی و... . حرفه اصلی او حالا خیاطی و چاپ عکس روی لباس است که آن را همراه با خانوادهاش انجام میدهد. مادر فرهاد یک خیاط قدیمی ماهر است که از مدتها قبل به این شغل مشغول است. وقتی به مشهد مهاجرت میکنند تصمیم میگیرند که همگی، یعنی پدر و خواهرش شغل مادر را پیش بگیرند. تا پیش از آن پدر فرهاد کارگر ساختمان بوده که روزی دو شیفت کار میکرده است. فرهاد هم کارهای زیادی برای کمک خرج خانواده بودن انجام میداده اما حالا آنها کارگاهی خانگی دارند و همگی کنار هم مشغول به کار هستند و وقت بیشتری را در کنار هم سپری میکنند. فرهاد میگوید که هنوز آن قدرها در کار خیاطی حرفهای نشده است و بیشتر برشکاری و کارهای سادهتر را انجام میدهد اما چاپ عکس روی لباس را بلد است: من دوره دبیرستان را در مدرسه شبانه مخصوص مهاجران و در رشته تصویرسازی رایانهای گذراندم و همان دوره چاپ عکس روی لباس را یاد گرفتم. حالا بیشترین وقت من در گارگاه خانگیمان به چاپ روی لباس سپری میشود.
اما نقطه مورد علاقه فرهاد در خانه و کارگاهشان، دیواری است در گوشه کارگاه. یک دیوار کوچک اما مسطح که فرهاد آن را حریف تمرینیاش مینامد: توی خانه این دیوار حیاط به دیوار فرهاد معروف است. اسپریها و غلتکها و خلاصه تمام ابزار من کنار همین دیوار هستند و تا فرصتی بین کار پیدا میکنم روی این دیوار طراحی میکنم. هزار بار تا حالا طرح زدهام و دوباره دیوار را رنگ زدهام. حسابش از دستم در رفته است.
از فرهاد درباره خانوادهاش میپرسم و متوجه میشوم حمایت آنها تنها به دیواری که در خانه به او اختصاص دادهاند ختم نمیشود. میگوید: خانوادهام تا به حال یکبار هم با کاری که انجام میدهم مخالفت نکردهاند و همیشه به من میگویند که باید همه چیز را تجربه کنم و راهی را که دلم میخواهد انتخاب کنم. یک دوره من دنبال موسیقی و رپ رفتم. دلم میخواست خواننده باشم و گیتار هم میزدم. یک دوره هم تصمیم گرفتم از سبک گرافیتی دور باشم و شاخههای دیگر را امتحان کنم اما آخر این مسیر برای من به گرافیتی ختم شد و اینکه حالا در مسیر مورد علاقهام گام برمیدارم را مدیون خانوادهام هستند. خانوادهام میدانند چقدر عاشق این کار هستم و به علاقهام احترام میگذارند. هرکسی که به شوخی به پدرم میگوید چرا فرهاد را داماد نمیکنی؟ در جواب میخندد و میگوید فرهاد خیلی وقت است که داماد شده است، او با گرافیتی ازدواج کرده است.
پدر فرهاد در قدم گذاشتن او و پیشرفتش در این مسیر تأثیر زیادی داشته است. به طوری که فرهاد نام مستعارش را هم در مشورت با پدر انتخاب میکند. میگوید: هنرمندان این رشته معمولا اسمی هنری برای خود دارند که آن را با خطوط پیچیده و درهم و برهم پای کارشان به عنوان امضا مینویسند. مثلا هوشوار پیشکسوت کار گرافیتی در ایران است که در تهران زندگی میکند و اسم مستعارش را از شاهنامه انتخاب کرده است به معنای هوشیار. من را تا چند سال پیش با نام فرهاد گرافیتی میشناختند اما تصمیم گرفتم که یک اسم مستعار برای خودم انتخاب کنم. میخواستم این اسم در پیشینه خودم و فرهنگ و ادبیات افغانستان هم ریشه داشته باشد. بعد از کلی جست و جو و همچنین گفت و گو با پدرم خَپ را انتخاب کردم. خَپ در زبان دری به معنای سکوت است و من سکوت را خیلی دوست دارم. توی سکوت است که ساعتها بیرون از شهر روی وسایل مختلف طراحی میکنم و در سکوت میتوانم چیزهایی را که دلم میخواهد خلق کنم.
او از آخر هفتهها میگوید که به دل طبیعت و مکانهای متروکه میزند و ساعتها برای خودش طرح میزند. توضیح میدهد که کار گرافیتی پر از خطوط تند و تیز است که با سرعت کشیده میشود تا بدون دردسر کار تمام شود اما او که این موانع را ندارد ساعتها برای کارهایش وقت میگذارد و طراحی میکند. سختی کار را حمل اسپریهای فلزی و غلتک و لوازم کار میداند که بسیار سنگین است و توی کوله پشتی روی شانههایش سنگینی میکند و کار و تنظیم فشار رنگ تنها با یک انگشت و با اسپری که بعد از مدتی درد عجیبی را به انگشت دست میاندازد. با همه اینها او میگوید که تمام اینها به حس بعد از پایان کار میارزد. وقتی دور میایستد و طرحش را با تمام جزئیات میبیند.
از او درباره واکنش مردم میپرسم و میگوید که در دل طبیعت و به دور از چشم مردم کار کردن، باعث میشود که عده کمی او را هنگام کار ببینند اما همانهایی هم که اتفاقی هنگام کار او را میبینند واکنش مثبتی دارند. تعریف میکند: یک پیرمرد تنها بود که برای پیادهروی بیرون از شهر قدم میزد. چشمش که به من خورد راهش را کج کرد و به سمت من آمد. از دور شبیه پیرمردهای عبوسی بود که به هر چیزی گیر میدهند اما بعد از چند دقیقه تماشا کلی خسته نباشید گفت و حسابی کیف کرد. اما تمام این واکنشها هم مثبت نیستند. بهویژه آنهایی که اطلاعاتی درباره گرافیتی ندارند قضاوتهای نابجا میکنند. خانم میانسالی بود که هنگام کار به من گفت چرا از این طرحها میکشی! پاسخ دادم که من هم مثل او مسلمانم و این طرحها هم مفاهیم صلح و دوستی و معنوی دارند چون یکی از ویژگیهای این سبک خطوط تند و خشن و درهم و برهم است، خیلیها بدون داشتن اطلاعات چنین برداشتی از طرحها میکنند که مثلا این خطوط کج و معوج ممکن است به زعم آنها مفاهیم نادرستی داشته باشد.
با همه اینها فرهاد میگوید که هیچ چیزی باعث نمیشود که از این مسیر دلسرد شود. حالا اهداف زیادی توی سرش دارد. دلش میخواهد یک روز کلاسهای آموزشی گرافیتی تشکیل بدهد. نشان بدهد که میتوان کار گرافیتی انجام داد اما از مسیر درست و قانونیاش. مهمترین هدفش را هم شناساندن این هنر ناشناخته به مردم میداند. هنری که نهتنها در ایران که در دنیا جزو ناشناختهترین شاخههای هنری به حساب میآید.